یادمان شرهانی و عملیات محرم

شرهانی سرزمین شاگردان مکتب حضرت زینب(سلام الله علیها)

شرهانی سرزمین شاگردان مکتب حضرت زینب(سلام الله علیها)

به امید خدا این صفحه جهت تداوم و همکاری و یاد خاطرات خادمین شهدای شرهانی می باشد
دوستانی که مایل به کمک هستند یاعلی بگند که نیازمند یاری خاکیتان هستیم

نویسندگان

۴۸ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

تا چند سال پیش …
عکس های عاشقی اینجوری بود!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۳۵
شرهانی چی

تو بیمارستان که بودیم یه جانباز رو آوردن
موجی بود . 20 سال با این درد زندگی کرده بود
بستری که شد همسرش نشست کنارش و شروع کرد به گریه کردن
پرستار پرسید چی شده ؟
با صورتی کبود و تنی رنجور پرسید :
نمیشه خودم تو خونه مراقبش باشم ؟
پرستار گفت : باز حالش بد بشه کتکت بزنه چیکار میکنی ؟
در حالیکه چشمش به همسرش بود جواب داد :
خوب منو بزنه بهتر از اینه که خودشو بزنه
شوهرمه . عشقمه . دوسش دارم .
و باز گریه کرد
از پنجره به بیرون نگاه کردم
آسمون هم تاب شنیدن نداشت . شروع کرد به باریدن

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۱۸
شرهانی چی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۳۳
شرهانی چی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۳۲
شرهانی چی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۳۱
شرهانی چی

همه چیز را آماده کرده بودند؛کت وشلوار براش سفارش داده بودند؛سفره ی عقد آماده کرده بودند، برای اتاق ها پرده ی نو دوخته بودند؛ حتی میوه ها را هم شسته بودند و توی حیاط گذاشته بودند.همه ی دوستان و آشناهاشون رو هم دعوت کرده بودند،مادر بعد از سالها داشت به آرزوش میرسید
اما...

.
بعد از اینکه پیکر پسرش رو آوردن
مادرش خیلی ساکت بود و فقط خیره مونده بود و به پسرش نگاه میکرد، ترسیدم بخاطر فشار روحی زیاد و سن بالا اتفاقی براش بیفته رفتم جلو برای اینکه از شوک درش بیارم

ازش پرسیدم «چند سالته ،مادر جان؟» گفت :«هزار سال.»

خندیدم .....

گفت «شوخی نمی کنم. اندازه هزار سال بهم سخت گذشته » صداش بدجوری می لرزید

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۳۰
شرهانی چی

شهید علیرضا غلامی که اولین شهید رو در شرهانی پیدا کرد

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۴۴
شرهانی چی

اینجاست فکه شمالی یعنی شرهانی سرزمینی که بوی محرم در آن آشناست


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۷
شرهانی چی
دوستان نظر فراموش نشه


جهت دریافت سایز اصلی کلیک کنید
۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۳۱
شرهانی چی

هیچ اثری از شهدا نبود. بچه ها خسته شده بودند. دست ها تاول زده بود و گاه تاول ها می ترکید. خاک هم که روی زخم تاول ها می ریخت بیشتر می سوخت. برای استراحت کنار تپه ای دراز کشیدیم."خدایا! هر چه می گردیم تمامی ندارد. با اینکه مطمئنیم بچه ها اینجا شهید شدند و جامانده اند، هیچ اثری از آنها نیست.توی همین فکرها بودم و با سر نیزه بدون انگیزه زمین را می کندم که یک دفعه احساس کردم سر نیزه ام به چیزی برخورد کرد.خاک ها را کنار زدم. پوتین نظامی بود! اطراف پوتین را خالی کردیم. با دقت زمین را کندیم. شهید بود. بچه ها همگی شروع کردند تپه را که سنگر تانک بود، خراب کردند و هر چند دقیقه یک بار فریاد"یا زهرا" و " یا حسین" بچه ها، خبر از پیدا شدن شهیدی دیگر می داد.آن روز پانزده شهید پیدا شد. آن ها را به معراج الشهدای شرهانی آوردیم.حالا دیگر آن ها مونس بچه ها شده بودند.حرف های ناگفته مان را که سالها کسی محرم شنیدنش نبود، برای آنها زمزمه کردیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۴۲
شرهانی چی