یادمان شرهانی و عملیات محرم

شرهانی سرزمین شاگردان مکتب حضرت زینب(سلام الله علیها)

شرهانی سرزمین شاگردان مکتب حضرت زینب(سلام الله علیها)

به امید خدا این صفحه جهت تداوم و همکاری و یاد خاطرات خادمین شهدای شرهانی می باشد
دوستانی که مایل به کمک هستند یاعلی بگند که نیازمند یاری خاکیتان هستیم

نویسندگان

۴۸ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

یاد مادرشون افتادم و گفتم که من براتون مادری می کنم .......
 به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی تفحص شهدا، حسین عشقی"فرمانده قرارگاه عملیاتی کمیته جستجوی ستاد کل نیروهای مسلح" در جمع زائران معراج شهدای تهران خاطره آخرین روز تفحص در سال ٩٣ را این گونه بیان کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم
روز ٢٩ اسفند ماه سال ٩٣ که روز جمعه بود ، ما با گروه تفحص از الاماره راه افتادیم به سمت منطقه زبیدات. همین که به اصطلاح تفریحی باشه برای بچه ها و هم اگر شد کاری را هم انجام داده باشیم. وارد منطقه ای شدیم که میدان مین وسیعی بود، در قسمتی که به اصطلاح کمتر آلوده بود پیاده و مستقر شدیم ، تعدادی از بچه ها شروع کردند به آماده کردن ناهار و غذا و من و بقیه در میدان مین و اطراف شروع کردیم به گشت زنی برای شناسایی. الحمدلله اون روز با توسل به آقامون امام زمان (عج) که روز جمعه، روز خاص ایشان است دو شهید پیدا کردیم جالب اینکه یکی از این دو شهید پیشانی بند یا مهدی ادرکنی (عج) داشت و شهید دیگر هم پشت پیراهنش یا بقیه الله (عج) نوشته بود.
ظهربچه ها (جا تون خالی) مرغ کباب کرده بودند و یک مقداری از غذا باقی موند. در واقع مقداری از گوشت اضافه اومد که هنوز کباب نشده بود. آشپزمون گفت که این گوشت رو کباب نکنیم ببریم الاماره برای شام. یک دفعه به ذهنم رسید که شاید یکی رو تو جاده پیدا کردیم که گرسنه باشه ،گفتم کباب کنیم بذاریم تو ماشین تو راه به یک نفر میدیم. رفتیم در روستای زبیدات یک بنده خدا بود که بر اثر انفجار مین هم انگشتان دستش قطع شده بود و هم نابینا شده بود. غذا رو به ایشون دادیم همین که غذا رو بهشون دادیم به ما گفت : حالا که غذا رو دادید یه خبری رو به شما میگم ما رو کشید بیرون از مغازه و جایی خلوت. گفت، خانم سالخورده ای اومده اینجا مهمونی خانه ی شیخ عشیره . یک اطلاعاتی در مورد شهدا دارد. رفتیم این خانم را پیدا کردیم این خانم گفتند ، بله این قضیه درست است سوار ماشین شد و ما رو به جایی برد که شهدا آن جا بودند. این خانم خودش شهدا رو در زمین کشاورزی اش تدفین کرده بود ، خوب شاید در حالت عادی ما هیچ وقت اونجا نمی رفتیم چون منطقه ای بود خارج از مناطق عملیاتی ، حالا این شهدا شاید اسیر شده بود و بردن اونجا دفنشون کردن شاید هم اتفاق دیگری افتاده، من نمی دونم چطوری منتقل شدند اون جا.
 اون خانم تعریف می کرد وقتی من این شهدا پیدا کردم پراکنده بودند من همون جور که اینها رو جمع می کردم گریه می کردم و یاد مادرشون افتادم و گفتم که من براتون مادری می کنم و میگفت من چند شب شام نذری دادم برای این شهدا.
وقتی پیکر شهدا را بیرون آوردیم آن زن مدام خدا رو شکر می کرد و می گفت: بالاخره امانتی بود نزد من و این امانت رو دارم به ایرانیان بر می گردونم و تحویلشان می دم . 
۲۰ فروردین ۱۳۹۴ ۱۰:۱۷
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۵۱
شرهانی چی

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۵۷
شرهانی چی


۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۳۲
شرهانی چی

آره درست شنیدید من آنقدر از جاهای مختلف و یادمان ها جا موندم که آخر سرشرهانی نصیبم شد. 
آخه خدا چرا 
شرهانی؟ بنده که شرهانی رو نمیشناسم، شاید بهم صفا نده

خدایا من عاشق طلاییه ام، شلمچه رو خیلی دوست دارم، اروند صفای خاصی داره خب چرا این حقیر رو این همه از همه جا مونده  کردی برای شرهانی؟

خب قرار شد که ٢٢ اسفند برم شرهانی اما ١٦ اسفند یکدفعه ساعت ٩ شب تلفن زنگ خورد و باید با اتوبوس دانشگاه به راهیان می رفتم. چون برای یکی از بچه های مسئول مشکلی پیش اومده بود.

خلاصه خانواده اصرار که یکیشو بیشتر نرو. همین که ٥ روزه هست رو برو اون که ١٢ روزه نرو.

گفتم نه ١٢ روزه میرم، که سید گفت باید با اتوبوس بری

گفتم ببین اینقدر برای شرهانی قیافه گرفتی که گفت نیا

خدایا غلط کردم

قرار شد فقط ٥ روزه برم و برگردم(که شرهانی جزو مناطق نبود). توی راه باهام تماس گرفتن و گفتن باید نامتو بیاری با مهر و امضا برای شرهانی! دلم قلقلی شد زنگ زدم ابوی و گفتم می خوام برم، گفت هر جور صلاحه عمل کن. تصمیم به رفتن گرفتم، اما من نامه ام همرام نیست که!

زنگ زدم دوستان پیگیری کردند

معلوم نبود جور بشه تا اینکه روز ٢٠ اسفند با کلی پیگیری جور شد و گفتند بیا!

 توی اروند از شهدا خواستم و گرفتم

روز ٢١ اسفند رفتم اهواز و ٢٢ اسفند روز اعزام بود.

مسئول اونجا(یا به قول خودشون خادم) آقای خادم الحسینی بود و یک حرفش خیلی جالب بود من خودم شرهانی چی ام !!! حواستان باشد

کمی مبهم بود برام، شرهانی چی ام؟!!

گذشت موقع رفتن به شرهانی نامه ها را می دادند که نامه یکی از بچه ها نبود و از مینی بوس پیاده اش کردند!

خدا یعنی می رسم به شرهانی؟ فلسفه اش چیه؟

آخر رسیدیم به شرهانی حال و هوای شرهانی و بچه ها و خادم های اونجا چقدر بوی محرم می ده و حضرت زینب س و کلامشان همه اینه، چرا؟

در بدو ورود نوشته بود سلام به اولین تفحص گر شهدا حضرت زینب س

و عملیات این منطقه محرم با رمز یا زینب الکبری س

.

.

.

این چند سطر که خالی موند اتفاقات شرهانی بود

برخی از اتفافات هم که برام افتاد تا رسیدم به شرهانی رو نمیشه گفت

فقط بگم شرهانی با اتفاقاتش با آدم حرف می زنه

بله الان دیگه قسمتی از دلم بعد از بقاع متبرک ائمه به نام شرهانی سند خورد

که الان به قول یکی از بچه های اصفهان توی شرهانی، مجید عمیدی: شرهانی ام درد می کند!

اگر به نتیجه رسیدم اتفاقات شرهانی رو، یعنی برخیش رو بعدا می نویسم

والان فقط می تونم بگم خدایا ازت ممنونم که این حقیر رو به شرهانی راه دادی با اون حال و هواش

ممنونم که خیلی چیزا رو بهم آموختی ...

شکر گزار این نعمتت قرارم بده
الان فهمیدم 
شرهانی چی ام یعنی چی!

                                

                                          شرهانی
، 240 کیلومتر تا کربلا


با تشکر از محمدجعفر

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۳۸
شرهانی چی

     

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۴۳
شرهانی چی

    

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۰۰:۳۸
شرهانی چی

   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۰۰:۳۷
شرهانی چی

    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۰۰:۳۵
شرهانی چی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۰۰:۳۰
شرهانی چی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۰۰:۲۵
شرهانی چی