یادمان شرهانی و عملیات محرم

شرهانی سرزمین شاگردان مکتب حضرت زینب(سلام الله علیها)

شرهانی سرزمین شاگردان مکتب حضرت زینب(سلام الله علیها)

به امید خدا این صفحه جهت تداوم و همکاری و یاد خاطرات خادمین شهدای شرهانی می باشد
دوستانی که مایل به کمک هستند یاعلی بگند که نیازمند یاری خاکیتان هستیم

نویسندگان

۱۱۶ مطلب توسط «شرهانی چی» ثبت شده است

گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، قصه از دیدار با یک مادر شهید شروع شد؛ مادر شهیدی که می‌گفت: «30 سال است از پسرم بی‌خبرم»؛ مادر شهیدی که هر زنگ تلفن یا در قلبش را به تپش می‌انداخت، اسم احمد که می‌آمد، یاد آخرین حرف‌هایشان در آخرین اعزام می‌افتاد.
ـ مامان، من می‌روم و دیگر برنمی‌گردم.
ـ تو که همیشه همینو می‌گی اما برمی‌گردی!
ـ نه این دفعه مطمئنم برنمی‌گردم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۴۷
شرهانی چی


 

سخت است در این سرا خدایا ماندن.......

دست چپ، پای راست ، جمجمه ی خرد شده ، پوتین ، کلاشینکف
این بخشی از دستور نظامی نیست ...
این یک صحنه تصادف نیست ...
اینها پاسخ جدول کلمات نیستند ...
این حتی یک داستان کوتا هم نیست ...
این یک داستان بلند است که روی مین رفته است 
و از سربازیش همین ها در دل زمین مانده
دست راست ،پای چپ ، جمجمه خرد شده ، پوتین ، کلاشینکف

تفحص شهدا 
منطقه عملیاتی شرهانی ...

 

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۴۵
شرهانی چی

شرهانی امروز پاسگاه مرزی است که تقریباً در 100کیلومتری غرب اندیمشک واقع شده است، پاسگاهی که خاک آن در دو عملیات پیروزمند محرم و والفجر یک بر قدمهای رزمندگان دلیر اسلام بوسه زد و از آن پس جاودانه شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۰۳
شرهانی چی

امروز احساس می کنم که شرهانی ام درد می کند

آره درست شنیدید من آنقدر از جاهای مختلف و یادمان ها جا موندم که آخر سرشرهانی نصیبم شد. 
آخه خدا چرا 
شرهانی؟ بنده که شرهانی رو نمیشناسم، شاید بهم صفا نده

خدایا من عاشق طلاییه ام، شلمچه رو خیلی دوست دارم، اروند صفای خاصی داره خب چرا این حقیر رو این همه از همه جا مونده  کردی برای شرهانی؟

خب قرار شد که ٢٢ اسفند برم شرهانی اما ١٦ اسفند یکدفعه ساعت ٩ شب تلفن زنگ خورد و باید با اتوبوس دانشگاه به راهیان می رفتم. چون برای یکی از بچه های مسئول مشکلی پیش اومده بود.

خلاصه خانواده اصرار که یکیشو بیشتر نرو. همین که ٥ روزه هست رو برو اون که ١٢ روزه نرو.

گفتم نه ١٢ روزه میرم، که سید گفت باید با اتوبوس بری

گفتم ببین اینقدر برای شرهانی قیافه گرفتی که گفت نیا

خدایا غلط کردم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۵۷
شرهانی چی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۲۷
شرهانی چی

مثل این که اولین بارش بود پا به منطقه عملیاتی می گذاشت. از آن آدم هایی بود که فکر می کرد مأمور شده است که انسانهای گناهکار، به خصوص عراقی های فریب خورده را به راه راست هدایت کرده، کلید بهشت را دستشان بدهد. شده بود مسؤول تبلیغات گردان. دیگر از دستش ذله شده بودیم

وقت و بی وقت بلندگوهای خط اول را به کار می انداخت و صدای نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش می شد و عراقی ها مگسی می شدند و هر چی مهمات داشتند سر مای بدبخت خالی می کردند. از رو هم نمی رفت. تا این که انگار طرف مقابل، یعنی عراقی ها هم دست به مقابله به مثل زدند و آن ها هم بلندگو آوردند و نمایش تکمیل شد.

مسؤول تبلیغات برای این که روی آنها را کم کند، نوار «کربلا، کربلا، ما داریم می آییم» را گذاشت. لحظه ای بعد صدای نعره خری از بلندگوی عراقی ها پخش شد که: «آمدی، آمدی، خوش آمدی جانم به قربان شما. قدمت روی چشام. صفا آوردی تو برام!» تمام بچه ها از خنده ریسه رفتند و مسؤول تبلیغات رویش را کم کرد و کاسه کوزه اش را جمع کرد و رفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۲ ، ۰۷:۵۶
شرهانی چی

داوود امیریان در یکی از خاطرات جنگ در کتاب رفاقت به سبک تانک نوشته است که : تعداد مجروحین بالا رفته بود. فرمانده از میان گرد و غبار انفجار ها دوید طرفم و گفت : ” سریع بی سیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! ” شاستی گوشی بی سیم را فشار دادم. به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواسته مان سر در نیاورند پشت بی سیم باید با کد حرف می زدیم. گفتم :” حیدر حیدر رشید ” چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید . بعد صدای کسی آمد :
- رشید بگوشم.
- رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟
-شما کی هستی ؟ پس رشید کجاست ؟
- رشید چهار چرخش رفته هوا . من در خدمتم.
-اخوی مگه برگه کد نداری؟
- برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می خوای؟
دبدم عجب گرفتاری شده ام. از یک طرف باید با رمز حرف می زدم از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم .
- رشید جان از همانها که چرخ دارند!
- چه می گویی ؟ درست حرف بزن ببینم چه می خواهی ؟
- بابا از همانها که سفیده.
- هه هه نکنه ترب می خوای.
- بی مزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره.
- د ِ لا مصب زودتر بگو که آمبولانس می خوای!
کارد می زدند خونم در نمی آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی سیم گفتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۲ ، ۰۷:۵۳
شرهانی چی
میخواستم بزرگ بشم
درس بخونم مهندس بشم
خاکمو آباد کنم 
زن بگیرم
مادر و پدرمو ببرم کربلا
دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک ,تو راه مدرسه باهم حرف بزنیم
خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم 
خوب نشد
باید میرفتم از مادرم, پدرم ,خاکم , ناموسم ,دخترم , دفاع کنم
رفتم که 
دروغ نباشه
احترام کم نشه
همدیگرو درک کنیم
ریا از بین بره
دیگه توهین نباشه
محتاج کسی نباشیم
الان اوضاع چطوره....؟



تخریب چی نوجوان شهید کاظم مهدیزاده

شهادت، عملیات کربلای1 - مهران- ارتفاعات قلاویزان
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۲ ، ۲۲:۰۳
شرهانی چی
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۲ ، ۱۹:۵۸
شرهانی چی

امسال برای بچه های خادمین خیلی سخت و بسیار قشنگ گذشت

انگار همین که سخت گذشت باعث شد خیلی قشنگ بشه

بعد از اتفاقاتی که افتاد این کار ساده خیلی بدل نشست

بالاخره هذه بضاعتنا

از همه خادمین تشکر میکنم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۲ ، ۱۹:۵۲
شرهانی چی