خیلی وقت بود سرم شلوغ بود
البته اینا بونه حساب نمیشه ولی چند روزه دارم خواب شرهانی رو میبینم
گفتم دوباره شروع کنم با شرهانی کار کنم.
شرهانی حقا که بهشتی
یاعلی
خیلی وقت بود سرم شلوغ بود
البته اینا بونه حساب نمیشه ولی چند روزه دارم خواب شرهانی رو میبینم
گفتم دوباره شروع کنم با شرهانی کار کنم.
شرهانی حقا که بهشتی
یاعلی
یاد مادرشون افتادم و گفتم که من براتون مادری می کنم ....... به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی تفحص شهدا، حسین عشقی"فرمانده قرارگاه عملیاتی کمیته جستجوی ستاد کل نیروهای مسلح" در جمع زائران معراج شهدای تهران خاطره آخرین روز تفحص در سال ٩٣ را این گونه بیان کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم
روز ٢٩ اسفند ماه سال ٩٣ که روز جمعه بود ، ما با گروه تفحص از الاماره راه افتادیم به سمت منطقه زبیدات. همین که به اصطلاح تفریحی باشه برای بچه ها و هم اگر شد کاری را هم انجام داده باشیم. وارد منطقه ای شدیم که میدان مین وسیعی بود، در قسمتی که به اصطلاح کمتر آلوده بود پیاده و مستقر شدیم ، تعدادی از بچه ها شروع کردند به آماده کردن ناهار و غذا و من و بقیه در میدان مین و اطراف شروع کردیم به گشت زنی برای شناسایی. الحمدلله اون روز با توسل به آقامون امام زمان (عج) که روز جمعه، روز خاص ایشان است دو شهید پیدا کردیم جالب اینکه یکی از این دو شهید پیشانی بند یا مهدی ادرکنی (عج) داشت و شهید دیگر هم پشت پیراهنش یا بقیه الله (عج) نوشته بود.
ظهربچه ها (جا تون خالی) مرغ کباب کرده بودند و یک مقداری از غذا باقی موند. در واقع مقداری از گوشت اضافه اومد که هنوز کباب نشده بود. آشپزمون گفت که این گوشت رو کباب نکنیم ببریم الاماره برای شام. یک دفعه به ذهنم رسید که شاید یکی رو تو جاده پیدا کردیم که گرسنه باشه ،گفتم کباب کنیم بذاریم تو ماشین تو راه به یک نفر میدیم. رفتیم در روستای زبیدات یک بنده خدا بود که بر اثر انفجار مین هم انگشتان دستش قطع شده بود و هم نابینا شده بود. غذا رو به ایشون دادیم همین که غذا رو بهشون دادیم به ما گفت : حالا که غذا رو دادید یه خبری رو به شما میگم ما رو کشید بیرون از مغازه و جایی خلوت. گفت، خانم سالخورده ای اومده اینجا مهمونی خانه ی شیخ عشیره . یک اطلاعاتی در مورد شهدا دارد. رفتیم این خانم را پیدا کردیم این خانم گفتند ، بله این قضیه درست است سوار ماشین شد و ما رو به جایی برد که شهدا آن جا بودند. این خانم خودش شهدا رو در زمین کشاورزی اش تدفین کرده بود ، خوب شاید در حالت عادی ما هیچ وقت اونجا نمی رفتیم چون منطقه ای بود خارج از مناطق عملیاتی ، حالا این شهدا شاید اسیر شده بود و بردن اونجا دفنشون کردن شاید هم اتفاق دیگری افتاده، من نمی دونم چطوری منتقل شدند اون جا.
اون خانم تعریف می کرد وقتی من این شهدا پیدا کردم پراکنده بودند من همون جور که اینها رو جمع می کردم گریه می کردم و یاد مادرشون افتادم و گفتم که من براتون مادری می کنم و میگفت من چند شب شام نذری دادم برای این شهدا.
وقتی پیکر شهدا را بیرون آوردیم آن زن مدام خدا رو شکر می کرد و می گفت: بالاخره امانتی بود نزد من و این امانت رو دارم به ایرانیان بر می گردونم و تحویلشان می دم .
| ||
|
به حول و قوه الهی ثبت نام داوطلبین خادمی شهدا در مناطق عملیاتی جنوب کشور در سال 94-93 آغاز گردید.
داوطلبین گرامی می توانند با مراجعه به سامانه مرکزی ثبت نام خادمین از تاریخ25/09/93 لغایت 05/10/93 با تکمیل فرم ثبت نام و گذراندن مراحل گزینش به کسوت خادمی شهدا نائل شوند.
کمیته مرکزی خادمین شهدا
نکته مهم در ثبت نام: تمامی خادمین که سال های پیش در سامانه خادمین ثبت نام کرده اند لازم است مجدد در سایت مرکزی ثبت نام خادمی شهدا ثبت نام را انجام دهند.
دوستان عزیز می توانید هرگونه سوال در مورد ثبت نام خادمی شهدا از طریق چند راه با ما در میان بگذارید:
1_بخش نظرات وبلاگ
3_سوال درمورد خادمی در صورت نیاز : 09127478244
2_ایمیل وبلاگ (sharhani1392@yahoo.com)
، با صدای بادهایت که خاطره ای سخت را نجوا می کند… تو را با شعله های سکوهای نفتی می شناسم که هر روز بیشتر در غمت زبان می گشد و به استقامتت می افزاید… تورا با لوله های پر پیچ و خمی می شناسم که مرا از دشت عباس به سمت تو می خواند، لوله های که امید را از غرب به شرق می برد… تو را از زمینی می شناسم که بوی آسمان می دهد، بوی باران ، بوی ترکش، ترکش های که بدن نحیف تو را فرا گرفته است و تو فقط ایستاده ای… و تو را با آن شهید گمنام می شناسم… شهیدی که بار غربت تو را به تنهای به دوش می کشد و ندای هل من مبارز سر می دهد… شهیدی که شرمنده اش شدیم، به خاطر آن قول های که دادیم و فراموش کرده ایم و به روی خودمان نیاوریدم… شهیدی که گاه از دنیا جدا و به آسمان پیوندمان می داد… حال دوباره بوی راهیانی دیگر به مشام می خورد… بوی جدای جسم از روح… بوی باروت و خون که ولایت معنا می شود… بوی العطش در کمیل ، حنظله و فکه… بوی کربلا از شلمچه… و بوی ایستادگی در طللائیه و هویزه…
م.ع(راهیان نور ۱۳۹۲)